برای نازنین دُخترانم

اگه گفتین کی به کیه؟ وقتی شیطنتمون گل میکنه.. الهی شکر بابت این روزهای خوب خونه مادر جون   ...

روزهای آخریه که شمالیم و دور دور با خاله جون همراه با سنا خانومی و سوگند جون و البته ویهان طلا   ...

دخترهای من مثه سالای قبل زمستون و بهارو شمال پیش خاله جون میمونن و قراره بزودی بریم بیاریمشون تهران پیش خودمون. هر چند خیلی مشتاق مهد نیستن و میخوان به شرطی برگردن که تو خونه بمونن و این البته ممکن نیست. برنامه هایی رو برای علاقمند کردنشون داریم که امیدواریم جواب بده   ...

سلام به دوستای خوبمون محیا جونم نه ساله شده و صاحب کمالات و فهم بیشتر و البته رفیقی شفیقه واسه من و تو اکثر جاها جلوتر از منه که من واقعا مشاوره های خوبی ازش میگیرم     ...